PDF نسخه کامل رمان: ناژاهی
نویسنده :آذر اول
تعداد صفحه :2203
ژانر : عاشقانه،انتقامی،خون بسی
رمان ناژاهی با لینک مستقیم دانلود فایل PDF – آخرین ویرایش سازگار با همه گوشی ها و سیستم های کامپیوتری
خلاصه رمان ناژاهی
کسی از من نپرسید که آیا حاضرم همبستر مردی باشم که نفرت و کینه جزئی از وجودش بود! کسی نگفت که از او می ترسی یا نه!
کسی نپرسید که دوستش داری یا نه! طناب دار از گردن برادرم باز شد تا من عروس خونبس باشم !! …
بخشی از رمان
دسته دسته بستگان و اهالی زرآباد برای عرض تسلیت می آیند و شادی روح از دست رفته را با تلاوت قرآن از پروردگار دو عالم می خواهند.
این وسط بی قراری نوزاد امان ملاله را بریده است. شیر دایه می خورد ولی باز مادرش را می خواهد انگار. – غم آخرتون باشه خان زاده.
سرتون سلامت . سایه تون بالا سر دخترتون نگاه غم زده اش را بالا می کشد و سر تکان می دهد.
– ممنون گل پری چشمان بی حس و حالش را از من می گیرد و به اتاقش می رود.
اهالی عمارت سوگوارند ولی خاتون آتش تازه ای به راه می اندازد. – نگفتم.. نگفتم این دختره قدمش شومه. دیدین.. دیدین راست گفتم.
مُرده شور خودش و قدم نحسش رو ببرن گل نسا از آن طرف دختر فلانی را مثال می زند که به یُمن قدم نامبارکش پسر عزیز دردانه هووش تب کرد و مُرد.
– عروس نعیمه رو یادته گل نسا. بنده خدا چجور پَر پَر شد و داغش موند سر دلِ مادرش.
بس که قدم اون دختره چشم سفید نحس بود زهرا دنبال حرف خاتون را می گیرد.
– اینم افتاد تو دامن ما. ای بشکنه جفت قلم پات لب زیرینم را به دندان می گیرم و هر دو گوشم را به روی یاوه گویی های شان می بندم.
دلم آشوب است و نمی دانم چه کار کنم که خاتون و ایل و تبارش دست از سرِ بی چاره ام بردارند. – این حرفا کدومه!